فواید اشتغال زنان از منظر روان‌شناختی

پاییز ۱۴۰۲ مدرسه پرتو وبیناری با عنوان «تأثیر اشتغال زنان بر سلامت روان؛ از منظر فردی و اجتماعی» با حضور دو کارشناس مهمان در دو بخش برگزار کرد. در بخش اول این وبینار، موانع ساختاری قانونی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط با اشتغال زنان به صورت خلاصه مرور شد و در بخش دوم،  فواید اشتغال زنان از منظر روان‌شناختی مورد بررسی قرار گرفت. در انتها نیز به موانع روان‌شناختی مرتبط با اشتغال زنان پرداخته شد. در این مطلب چکیده‌ای از بخش دوم این وبینار را می‌خوانید.

۱. برخورداری از هویت اجتماعی

شاغل بودن علاوه بر کسب درآمد، هویت اجتماعی هم ایجاد می‌کند. شاغل بودن کمک می‌کند زنانی که همیشه در جامعه سنتی و خانواده به عنوان فردی وابسته تعریف شده‌اند بتوانند تعریف و تصویر فردی مستقل از خودشان ارائه دهند و این استقلال مالی و حرفه‌ای، هویت اجتماعی برایشان به همراه دارد. همچنین در جوامعی که زنان ازفرصت‌های شغلی برابر با مردان برخوردارند، شاهد به ثمر رسیدن تلاش‌ها و بالارفتن کیفیت زندگی‌شان خواهند بود و حس با ارزش بودن و صلاحیت داشتن در آنها رشد می‌کند و نتیجه همه اینها به دست آوردن هویت اجتماعی مستقل توسط زنان است.

۲. تقویت مهارت‌های ارتباطی و گسترش روابط اجتماعی

اشتغال از در انزوا قرار گرفتن فرد جلوگیری می‌کند. بدست آوردن مهارت‌های ارتباطی تنها از طریق تعاملات اجتماعی امکان‌پذیر است و اشتغال این فرصت را فراهم می‌کند. شاغل بودن تاب‌آوری شخص را بالا می‌برد، روال و نظم به زندگی شخص می‌دهد، فرصتی فراهم می‌کند تا فرد در یک سیستم تعاملی، سلامت روحی خود را حفظ و مهارت‌های ارتباطی خود را تقویت کند. اشتغال این فرصت را فراهم می‌کند که شخص در روند کار با افراد مختلف با تجربیات مشابه یا متفاوتی آشنا شود.

۳. ایجاد حس تعلق، با کفایتی و توانمندی

شاغل بودن به فرد حس تعلق می‌دهد. هر چه فرد به گروه‌های متفاوتی متعلق باشد سلامت روانش بیشتر تضمین می‌شود. تعلق به گروه‌های مختلف باعث می‌شود که اگر فرد در یکی به مشکل بر خورد یا احساس نارضایتی کند، با تکیه به تجربه‌اش در دیگر گروه‌هایی که به آن‌ها متعلق است، میزانی از احساس رضایت و ارزشمندی را در خود حفظ کند.

علاوه بر این، فرد در فضای کار بیشتر متوجه نقاط قوت خود می‌شود، مهارت‌های حرفه‌ای خود را تقویت می‌کند، احساس باکفایتی می‌کند و از احساس بیهودگی دور می‌شود.

۴. استقلال فکری و مالی

با داشتن تمکن مالی، فرد حس کنترل بیشتری بر سرنوشت خود دارد. این استقلال به فرد امکان می‌دهد در زندگی مشترک مشارکت مالی داشته باشد و در نتیجه نقش پررنگ‌تری در تصمیم گیری‌ها ایفا کند.

استقلال مالی منجر به تقویت استقلال فکری می‌شود. زنانی که استقلال فکری و مالی دارند و از نظر روانی در وضعیت سالمی به سر می‌برند برای فرزندانشان الگوهای خوبی هستند و فرزندانشان این الگوها را درونی می‌کنند که در آینده بسیار به عزت نفس آنها کمک خواهد کرد.

۵. تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس

عزت نفس تعیین‌کننده احساس باارزشی و صلاحیت در فرد و نتیجه تعاریفی است که فرد از خود دارد، زمانی که از خود می‌پرسد: «من که هستم؟». بازخوردهایی که فرد در طول زندگی از اطرافیان خود دریافت می‌کند در تقویت یا تضعیف عزت نفس نقش دارد. شاغل بودن امکان دریافت بازخوردهای مثبت و تقویت عزت نفس را افزایش می‌دهد.

اعتماد به نفس زیرمجموعه عزت نفس است و یعنی فرد به توانایی‌ها و استعدادهای خود در انجام موفقیت‌آمیز کارها اعتماد و باور دارد. این خصوصیت نقش حیاتی در توسعه، پیشرفت و موفقیت فرد دارد. شاغل بودن می‌تواند حس اعتماد به خود و کفایت را در فرد تقویت کند. زنانی که در یک سیستم تبعیض آمیز فرصت بروز توانایی‌ها و استعدادهای خود را نداشته‌اند از اعتماد به نفس لازم برای پیشرفت و موفقیت برخوردار نیستند.

موانع اشتغال زنان از منظر روان‌شناختی 

خیلی از زنان به دلیل تجربه تبعیض مبتنی بر جنسیت و نداشتن موقعیت‌هایی که بتوانند از ظرفیت‌هایشان استفاده کنند، توانایی‌های خود را به خوبی نمی‌شناسند. این مسئله باعث کمبود عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس ناکافی‌ بودن و وابستگی می‌شود. باورهای غلط درونی شده و نگرانی‌ها و ترس‌ها، موانع روانی هستند که به استفاده نکردن شخص از ظرفیت خود دامن می‌زنند.

به عنوان مثال، در جوامع سنتی که کمتر برای دختران آینده مستقل تصور می‌شود و نوع تربیت هم به شکلی است که آنها را برای یک زندگی وابسته آماده می‌کند، بسیاری از این زنان حس ناکافی بودن و وابستگی را هم در رابطه با دیگران و هم در رابطه با خود تجربه می‌کنند که عواقب سازنده‌ای ندارد.

۱. درماندگی آموخته شده

یکی از موانع مهم اشتغال زنان از منظر روان‌شناختی، این باور است که آنچه در حال تجربه آن هستند، سرنوشت آنهاست و هیچ راهی برای تغییرش وجود ندارد. بر اساس تئوری «درماندگی آموخته شده» Learned Helplessness “افراد بر پایه تجربیات گذشته (مانند سرکوفت‌ها و ناکامی‌های مستمر، طولانی و مداوم) به این نتیجه می‌رسند که کوشش آنها با پیشرفت مرتبط نیست.” به این ترتیب، زنانی که تلاش مستمر می‌کنند ولی به جایی نمی‌رسند، دست از تلاش برمی‌دارند و حتی اگر به آنها حق انتخاب داده شود قدرت انتخاب کردن ندارند. در نتیجه، زنانی که می‌توانستند برای زندگی خودشان تصمیم بگیرند به انسان‌هایی منفعل تبدیل می‌شوند. 

۲. احساس گناه و عذاب وجدان

برای مادرانی که به اشتغال فکر می‌کنند، فکر سپردن وظیفه نگهداری از فرزند به دیگران با احساس گناه و عذاب وجدان همراه است. باورهایی مثل «مرد نان‌آور خانواده است» و «وظیفه زن مادری است» زنانی که مادر هستند را در موقعیتی دشوار قرار می‌دهد که گویی بین مادر بودن و زن شاغل و مستقل بودن باید یکی را انتخاب کنند. عذاب وجدانی که ناشی از سپردن فرزند به دیگری است پایه‌های افسردگی را شکل می‌دهد و بخشی از مشکلاتی که زنان برای ورود به بازار کار با آن روبرو هستند ناشی از بیماری‌هایی مثل افسردگی است.

۳. بیماری‌های روان‌تنی (سایکوسوماتیک) و اختلالات روانی

رشد یافتن در سیستمی بر مبنای نابرابری جنسیتی و تجربه انواع  خشونت‌ها، تاثیر بسزایی بر عدم سلامت جسمی و روحی زنان دارد و بعضی از آنها را مبتلا به بیماری‌های روان‌تنی یا روحی و روانی می‌کند. زنانی که دچار این بیماری‌ها هستند دستخوش محدودیت‌هایی می‌شوند که از جمله وارد شدن به بازار کار و یا ادامه کار را برای آنها دشوار می‌سازد.

تهیه و تدوین: مدرسه پرتو