وضعیت اقتصادی زنان در هر کشوری، یکی از مهمترین شاخصهای ارزیابی عدالت اجتماعی در آن کشور است. پژوهشهای بینالمللی در دهههای اخیر برای اشاره به سهم بیشتر زنان نسبت به مردان از فقر و روند رو به رشد این پدیده از عبارت «زنانه شدن فقر» استفاده میکنند.
هدف اول از اهداف ۱۷ گانه توسعه پایدار به ریشه کنی فقر در تمام اشکال آن و برای همه اختصاص دارد. به طور تاریخی عموماً تفسیر مسائل اجتماعی از دریچه نگاه و تجربه زیست مردانه، صورت گرفته است. برای رسیدن به راه حلهای پایدار و همهشمول برای ریشهکنی فقر «در تمام اشکال آن و برای همه»، در نظر گرفتن شرایط و ابعاد تجربه زیست زنانه از اهمیت ویژهای برخوردار است.
چرا اکثریت فقرای جهان زن هستند؟
نابرابری جنسیتی یکی از قدیمیترین و فراگیرترین اشکال نابرابری در جهان است. این شکل از تبعیض صدای زنان را نادیده میگیرد، کار آنها را بیارزش میکند و موقعیت زنان را با مردان، از خانواده گرفته تا سطح ملی و بینالمللی، نابرابر میکند. علیرغم برخی پیشرفتهای مهم برای تغییر این وضعیت در سالهای اخیر، زنان در هیچ کشوری به برابری اقتصادی کامل با مردان دست نیافتهاند و همچنان بیشتر از مردان در فقر زندگی میکنند.
عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باعث ایجاد محرومیتهای پایدار برای زنان میشود. به عنوان مثال، ممانعت از تحصیل دختران یا ورود به تحصیلات عالی، همچنین عدم ایجاد فرصتهایی برای تمرین مشارکت اجتماعی و اقتصادی در سنین اولیه برای دختران به بهانه مسائل فرهنگی، اجتماعی و مذهبی مانعی جدی برای رشد همه جانبه زنان است. از سوی دیگر وجود فرصتهای شغلی کمتر برای زنان به موقعیت نابرابر برای مشارکت اقتصادی منجر و تبدیل به فقر و محرومیتهای پایدار برای زنان میشود.
علاوه براین، به دلیل وجود نقشهای جنسیتی مسئولیت اصلی مراقبت و نگهداری از کودکان و افراد سالمند یا بیمار در خانواده به عهده زنان است. از این رو بسیاری از زنان ناچارند حین تلاش برای کسب درآمد و پیشرفت شغلی، مسئولیتهای اصلی کارهای مراقبتی و کار خانگی را نیز به عهده داشته باشند. ایفای نقشهای چندگانه در خانواده توسط زنان به فقر جنسیتی دامن میزند.
نابرابری جنسیتی در کار
دستمزد کم: در سرتاسر جهان، زنان به صورت نامتناسب در کارهای با دستمزد پایین مشغول به کارند. در سطح جهانی، آنها نسبت به مردان کمتر درآمد دارند و با سرعت پیشرفت فعلی بیش از صد سال طول میکشد تا این فاصله کاهش یابد.
نداشتن کار شایسته: درصد بالایی از زنان ساکن در مناطق در حال توسعه در اقتصاد غیررسمی هستند – جایی که کمتر احتمال دارد قرارداد کاری و حقوق قانونی داشته باشند و اغلب به اندازه کافی دستمزد دریافت نمیکنند تا از فقر رهایی یابند.
کار مراقبتی بدون دستمزد: زنان حداقل دو برابر بیشتر از مردان کارهای مراقبتی بدون دستمزد مانند مراقبت از کودکان و کارهای خانه انجام میدهند – گاهی چند برابر بیشتر و علاوه بر کاری که از آن حقوق دریافت میکنند. ارزش این کار در هر سال چندین تریلیون دلار تخمین زده میشود.
روزهای کاری طولانیتر: در صورتیکه کار با مزد و بدون مزد با هم محاسبه شود، زنان روزهای طولانیتری نسبت به مردان کار میکنند. این بدان معناست که در سطح جهانی، یک زن جوان امروز در مجموع معادل چند سال بیشتر از یک مرد در طول عمر خود کار خواهد کرد.
افزایش برابری اقتصادی زنان فقر را برای همه کاهش میدهد
نابرابری جنسیتی سالانه هزینه زیادی برای زنان در کشورهای در حال توسعه دارد. برابری جنسیتی نه تنها میتواند به زنان توان مالی بیشتری ببخشد و به خانوادهها و جوامع آنها کمک کند، بلکه رونق زیادی برای اقتصاد به طور کلی ایجاد میکند.
کشورهایی که از سطح بالاتری از برابری جنسیتی برخورداند، سطح درآمد بالاتری دارند. شواهد از تعدادی از مناطق و کشورها نشان میدهد که کاهش شکاف جنسیتی منجر به کاهش فقر میشود. به عنوان مثال، در آمریکای لاتین، افزایش تعداد زنان در کار با دستمزد بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ حدود ۳۰ درصد از کاهش کلی فقر و نابرابری درآمد را به خود اختصاص داد.
حمایت از زنان برای دسترسی به کار باکیفیت و شایسته و بهبود معیشت آنها برای تحقق حقوق زنان، کاهش فقر و دستیابی گستردهتر به اهداف توسعه حیاتی است. توانمندسازی اقتصادی زنان بخش کلیدی دستیابی به این هدف است. ما به یک اقتصاد انسانی نیاز داریم که برای زنان و مردان به طور یکسان کار کند، و برای همه، نه فقط یک عده کم.
زنانه شدن فقر تنها در مورد فقر درآمدی نیست
نکته حائز اهمیت این است که زنانه شدن فقر تنها در مورد فقر درآمدی و وضعیت نامناسب اقتصادی نیست بلکه شامل محرومیتها و تبعیضهای جنسیتی، عدم دسترسی عادلانه به منابع و فرصتها و نابرابری در حقوق نیز میشود. مواردی که در بازتولید فقر موثرند.
به بیانی دیگر، به دلیل نبود فرصتهای برابر، زنان نسبت به مردان بیشتر در معرض محرومیتها و تبعیضهای جنسیتی و عدم برخورداری از امکانات لازم برای گریز از فقر قرار دارند. وجود موانع و محدودیتهای بسیار بر سر راه تغییر پایگاههای اقتصادی و تحرک اجتماعی زنان که متاثر از عوامل فرهنگی و حقوقی است، منجر به مواجهه با شرایط فقرآفرین و تشدید آن میشود.
همچنین، توجه به این مسئله مهم است که در خانوارهای تحت سرپرستی زنان که با فقر مواجهاند، تجربه فقرِ مضاعف محتمل است. این خانوادهها در زمره آسیبپذیرترین اقشار جامعه قرار میگیرند و با خطر ادامه فقر به طور نسلی مواجهاند. فقر زنانه توانایی حمایت چندجانبه از اعضای تحت سرپرستی زنان را کاهش میدهد و منجر به حرکت در چرخه بسته فقر میشود.
از مهمترین مصداقهای فقر زنانه و تداوم نسلی آن در زنان خانواده، خطر کودکهمسری است. در بسیاری از مناطق کمدرآمد، دختران بار و فشار اقتصادی بر خانواده قلمداد و به همین دلیل، کودکان بسیاری مجبور به ازدواج میشوند. این دختران در معرض آسیبهای متعدد روانی، جسمی و اجتماعی هستند و به شکل قابل توجهی از کسب مهارت، دانش و توانایی برای ورود به بازار کار نیز باز میمانند. امری که بر زندگی فرزندان آنان نیز اثرگذار است و میتواند تداوم فقر در نسلهای بعدی را به دنبال داشته باشد.
تهیه و تدوین: مدرسه پرتو
منبع