این یادداشت بخش اول از یک مجموعه یادداشت با موضوع زنان و اقتصاد است. این مجموعه مطلب را با مرور تاریخچه مختصری از ورود زنان به عنوان نیروی کار به عرصه اقتصاد شروع میکنیم و در ادامه به اهمیت اشتغال زنان در اقتصاد و توسعه خواهیم پرداخت.
شارلوت پرکینز گیلمن (نویسنده و جامعه شناس آمریکایی قرن نوزده و اوایل قرن بیست) میگوید: زن ناچار است نه تنها ثروت، قدرت، امتیاز اجتماعی و شهرت بلکه خانه، خوشبختی، آسایش، لذت و غذا، همه را از طریق حلقه طلای ازدواج به دست آورد.
این گفته نشان میدهد در قرن نوزده زنان چه جایگاهی در جامعه داشتهاند. بخش عمدهای از زنان دنیا را از پشت شیشههای پنجره میدیدند، هوا را از پشت پردههای خانه احساس میکردند و بقیه امور از فیلتر مردان گذشته و به گوش زنان میرسید.
قبل از انقلاب صنعتی تولید اقتصادی در کارخانهها و ادارات متمرکز نبود و اکثراً تولید در خانه و اطراف آن صورت میگرفت و فعالیت زنان عمدتاً محدود به تولید صنایع دستی بود. به طور کلی زن از هر چیز خارج از خانواده محروم بود. کار بدون دستمزد در خانه و خدمت به خانواده تنها حوزه فعالیت بسیاری از زنان بود و مجموعهای از مشاغل برای زنان ممنوع بود. این جایگاه را سنت برای زنان در نظر گرفته بود؛ مذهب آن را تقدیس میکرد و عادت آن را به زندگی عادی زنان تبدیل کرد.
با وقوع انقلاب صنعتی در اروپای غربی تحولات اساسی در شکل و مفهوم کار به وجود آمد. با حرکت خط تولید به سوی ماشینی شدن، تولید از شکل دستی آن خارج گردیده و به شکل ماشینی تبدیل و به تبع آن محل کار نیز به کارخانهها و ادارات منتقل شد. زنان و مردان برای کار و کسب درآمد از خانه بیرون رفتند. و به این ترتیب، مزایا و هم چنین موانع و محدودیتهای اشتغال زنان بیشتر آشکار شد.
نگرانی جامعه مردسالار از حضور زنان در عرصه عمومی و قلمرو بیرون از خانه بود که تا قبل از آن به مردان اختصاص داشت. این حضور با نظرات خصمانه روبرو شد و زنان شاغل افراد غیرعادی و بیاخلاق شمرده شدند. آنها همچنین متهم میشدند که کار را از دست مردان میربایند. ضدیت با کار زنان به کارگران و اتحادیهها کشیده شد به طوری که در آغاز هر بار که زنی به استخدام موسسهای در میآمد، دست به اعتصاب میزدند و گفته میشد کار زنان در کارخانهها یک «کار مکمل» است و مزد آنها نیز یک «مزد مکمل» محسوب میشود. تصوری که هنوز هم بخشی از باورهای مردسالاری را تشکیل میدهد. مفهوم «مزد مکمل» به سرمایهداران امکان داشتن کارگر ارزان و به کارگران مرد امنیت خاطر میداد.
زنان بسیاری به دلیل نداشتن منبع درآمد، تن خود را تنها منبع درآمد میدانستند. در چنین شرایطی جای شگفتی نیست که زنان کارگر علیه مزد کم، بیکاری و سختیهایی که به آنها تحمیل میشد و سایر زنان علیه محرومیت از حقوق سیاسی و اقتصادیشان دست به شورش و اعتراض زدند. بدین ترتیب در نیمه قرن نوزدهم، زنان جنبش اجتماعی خود برای کسب حق رأی و دیگر حقوق را تقویت و تشدید نمودند. کم کم زنان گروهها و اتحادیههایی تشکیل دادند تا با شرایط نابرابر کار و تبعیضات موجود مبارزه کنند.
در اوایل قرن بیستم با وقوع جنگ جهانی اول و اعزام مردان به جبهههای جنگ، تعداد زیادی از زنان به کارهایی فراخوانده شدند که پیش از آن به مردان تعلق داشت. زنان همچنین در مشاغلی که به واسطه جنگ رونق بیشتری گرفته بود، از جمله در کارخانههای اسلحهسازی فرانسوی، انگلیسی و غیره به کار گماشته شدند. اینجا دیگر تمایز بین نقشهای مردانه و زنانه فراموش شده بود. در این دوره، نگرانی از ادامه تمایل کارفرمایان به استخدام زنان پس از جنگ به دلیل دستمزد پایینتر آنها وجود داشت. با این حال، با پایان جنگ جهانی اول، بسیاری از زنان از کار اخراج شدند تا جا برای مردان از جنگ برگشته باز شود.
در سالهای میانه دو جنگ جهانی، به مرور با افزایش نسبی فرصتهای آموزشی، حضور زنان، به ویژه زنان طبقه متوسط، در مشاغلی همچون معلمی و پرستاری افزایش پیدا کرد. با آغاز جنگ جهانی دوم، وضعیتی مشابه شرایط جنگ جهانی اول در رابطه با اشتغال زنان به ویژه در مورد زنان کارگر به وجود آمد. نیاز به کار زنان باعث شد که امکاناتی چون مهدکودک برای نگهداری از کودکان مادران شاغل ایجاد شود. اما این تغییرات دائمی نبود چون کار زنان تنها قرار بود مکمل کار مردان باشد. بعد از جنگ بار دیگر زنان، به ویژه زنان متأهل را به خانه فرستادند. در انگلستان و ایالات متحده، امکاناتی چون مهدکودکها و غذاخوریهای مدارس و کارخانهها که به منظور تسهیل کار زنان ایجاد شده بودند از میان رفتند.
اما سرمایهداران به دنبال نیروی کار ارزان بودند و زنان بهترین نیروها به حساب میآمدند. به همین دلیل صاحبان کار نه با انگیزه حمایت از زنان بلکه به دلیل نیاز به کارگر ارزان در جبهه حمایت از کار زنان قرار گرفتند. علاوه بر آن، دوره بازسازی پس از جنگ جهانی دوم باعث ایجاد مشاغل و نیاز بیشتر به نیروی کار زنان شد. اگر چه، همچنان تقسیمبندی جنسیتی در حوزه اشتغال و ترجیح به استخدام زنان در کارهای به اصطلاح “زنانه” وجود داشت.
از دهه ۷۰ میلادی در قرن بیست نقش زنان در نیروی کار افزایش یافته است و تقریباً در همه کشورها زنان بیش از گذشته در خارج از خانه کار میکنند. با این وجود، امروز تجدیدنظر در مفاهیم اشتغال، بیکاری و خانهدار بودن یکی از کارهای مهم و اساسی است. چنانچه کار را در معنای معمول آن یعنی هر نوع اشتغالی که پاداش مالـی به ازای آن دریافت شود بدانیم، بسیـاری از فعالیـتهای زنان در این مقولـه نمیگنجد، زیرا پاداش مالی ندارد. زنان زمان زیادی را برای انجام بخش عظیمی از فعالیتهای داخل خانه صرف میکنند و اگر کارهای منزل به بیان اقتصادی سنجیده میشد خانواده هزینه بالایی برای آن متحمل میشد، اما امروز ایـن فعالیتها جزو کار و اشتغال به معنای معمول آن نیست.
در رابطه با حقوق اقتصادی زنان توجه به این نکته نیز ضروری است که علیرغم افزایش مشارکت اقتصادی زنان، بررسی درباره برابری دستمزد در قبال کار برابر تقـریـباً در همه جا شکاف بیـن آنچه زنان انجام میدهند و آنچه به دست میآورند را نشان میدهد. این مشکل وجود دارد که کار زنان کم ارزش تلقی شده و یا به رسمیت شناخته نمیشود. زنان همچنین به پول و آموزش دسترسی کمتری دارند.
فعالیتهای تجاری زنان که روزگاری تابو محسوب میشد و صحبت از آن در خانواده و جامعه برای مردان غیر قابل قبول بود امروز به بخشی از واقعیت جامعه تبدیل شده و این دستآورد زنانی است که با وجود اتهامزنیهای اخلاقی و توهینهای فراوان عقبنشینی نکردند، به خانه بازنگشتند و عرصه مردانه اقتصاد را به عرصهای فراجنسیتی تبدیل کردند. مسیری که هنوز ادامه دارد تا حق اشتغال برای همه از جمله زنان و اقلیتهای جنسیتی به رسمیت شناخته شود و همه در برابر کار برابر یا کار با ارزش مشابه دستمزد برابر دریافت کنند.
تهیه و تدوین: مدرسه پرتو