داستانهای تاثیرگذار
در دو بخش پیشین فوت و فنهای داستانگویی، یاد گرفتیم که چگونه با استفاده از ابزار داستانگویی، تجربه شخصی خود را هر چه بهتر و تاثیرگذارتر بیان کنیم و نیز آموختیم که چطور با استفاده از ابزار داستانگویی با مخاطب خود ارتباط عمیقتری برقرار کرده و ایجاد اعتماد کنیم. در این مقاله میخوانیم که یک داستان تاثیرگذار چه ترکیبی دارد.
یک داستان تاثیرگذار مثل یک دستور تهیه غذا، عناصری دارد که اگر به صورت هماهنگ و متناسب با هم ترکیب شوند، نتیجه دلخواه حاصل خواهد شد. اصولاْ وجود سه عنصر پیشزمینه، عمل و نتیجه، برای هر داستانی لازم است.
پیشزمینه
پیشزمینه عنصر مهمی است که متاسفانه اصولاْ نادیده گرفته شده و فراموش میشود. در قسمت دوم فوت و فن داستانگویی خواندیم که بیان پیشزمینهای از خود و تجربیاتمان میتواند اثر قابل توجهی روی روند اعتمادسازی در مخاطبین بگذارد. بدون پیشزمینه، داستان شما ممکن است مخاطبینتان را به اشتباه بیندازد و یا حتی حوصله آنها را سر ببرد. اطلاعاتی که شما در پیشزمینه به مخاطب ارائه میدهید، دادههایی هستند که مخاطب برای آگاهی بهتر از اهداف شما به آنها نیاز دارد. بنابراین به یاد داشته باشید که این پیشزمینه است که باید علاقه آنها را جلب کرده و با آنان ارتباط برقرار کند، تا شنیدن و یا خواندن داستان شما و در نهایت اهداف ترویجیتان برای آنها اهمیت یابد.
اما چطور یک پیشزمینه مختصر اما تاثیرگذار بسازیم؟ یک پیشزمینه کامل باید پاسخ چهار پرسش کلیدی زیر را در خود داشته باشد:
داستان چه زمانی و کجا روی داده است؟ «کِی» و «کجا» را در پیشزمینه داستان خود معین نموده و مشخص کنید که آیا داستان واقعی است یا تخیلی. به عنوان یک ترویجگر بهتر است که از داستانهای واقعی با دادههای مبنی بر واقعیت صحبت کنید.
شخصیت اصلی داستان کیست؟ این شخصیت بایستی کسی باشد که مخاطبین شما بتوانند با او ارتباط برقرارکنند. بهتر است که خود شما شخصیت اصلی باشید، اما اگر کسی غیر از خودتان شخصیت اصلی بود، باز هم به یاد داشته باشید که ارتباط مخاطب با او اهمیت زیادی دارد.
هدف شخصیت اصلی چیست؟ در همان ابتدای داستان به اختصار توضیح دهید که شخصیت اصلی داستان به دنبال چیست و چه هدفی را دنبال میکند. به عنوان یک ترویجگر سعی کنید در این قسمت مشکلی را که به دنبال حل آن هستید به اختصار به تصویر بکشید و اهمیت آن را پررنگ کنید. روشن شدن اهمیت این مشکل برای مخاطب، ذهن وی را تا پایان داستان مشغول نگه میدارد.
مشکلات و موانع چیست؟ اصولا همه داستانها به یک شخصیت بد و یا مانعی برای رسیدن به هدف نیاز دارند تا جذاب و سرگرم کننده باشند. شما به عنوان یک ترویجگر لازم است که چالشها و مشکلات پیش روی پروژه را به اختصار به تصویر بکشید تا داستانتان برای مخاطب جذابتر شود و آگاهی مخاطب نیز ازشرایط افزایش یابد.
در بخش قبل خواندیم که نرگس و سه نفر از دوستانش برای آگاهسازی و تغییر شرایط خانههای ناامن یکی از محلههای شهر مشهد، با هم گروهی تشکل دادند و کار را شروع کردند. اکنون بعد از گذشت یک سال، این تیم سه نفری به دستاوردهای بزرگی رسیده بود؛ اما از طرفی، لابی قدرتمند شرکت ساختمانی فعال در آن منطقه شرایط را برای گروه دشوار کرده بود. مثلا بارها در شرایط مختلف، اعضای گروه توسط کارکنان این شرکت تحقیر شده بودند. نرگس تصمیم گرفت برای غلبه بر این شرایط افراد جدیدی را با گروه همراه کند؛ افرادی که تجربهای مشابه داشته و توانسته بودند با موفقیت، پروژه ترویجی خود را پیش ببرند. بعد از دسترسی به پنج نفر از این افراد، آنها را به دفتر کار خود دعوت کرده و اینگونه شروع کرد:
«یک سال پیش که ما این پروژه را شروع کردیم، تنها مشکل را دیده بودیم و نمیدانستیم چطور حلش کنیم. شبانه روز کار کردیم. تمامی پنج شنبهها و جمعهها به اضافه دیگر اوقات آزاد خود را به این کار اختصاص دادیم، به دنبال این هدف که همشهریهای ما خانههای امنتری داشته باشند. دادههای بسیاری در این زمینه جمع کردیم و حتی توانستیم افرادی را در شهرداری و شورای شهر با خود همراه کنیم. کم کم که پروژه پیش رفت، شرکت ساختمانی درگیر در آن منطقه منافع خود را در خطر دید و جلوی ما ایستاد…».
اقدام – عمل
مرحله عمل در هر داستانی، آن قسمتی است که به شرح نحوه غلبه بر مشکلات و مسائل برمیگردد؛ بالا و پایینها، درگیریها، پیروزیها و شکستها را در این قسمت از داستان تعریف میکنیم. اقدامات شخصیت اصلی داستان و این که چگونه با یک شکست و یا مانعی در میانه راه روبهرو میشود و با آنها مبارزه میکند در این بخش میگنجد. هرچه این پستی و بلندیها بهتر تعریف شود، ارتباط شما با مخاطب قویتر میگردد، به ویژه اگر این فراز و فرودها از تجربیات خود قصهگو نشات گرفته باشد. در قصهگویی نباید از نشان دادن آسیبپذیریها ترسید. مثلاْ اگر در جایی، ضعفی وجود داشته است، نباید آن را پنهان کرد؛ چرا که همین ضعفها و آسیبپذیریها میتوانند به قصه رنگ و بوی واقعیت ببخشند و آن را برای مخاطب قابل باورد سازند. برای همین است که سانسور احساسات در قصهگویی معمولاْ به کاهش اثرگذاری آن میانجامد.
نرگس ادامه میدهد: «اشتباه ما در ابتدای کار این بود که که پیش از شروع پروژه، ذینفعان این پروژه را به خوبی نشناخته بودیم و با حرکات آنها غافلگیر شدیم و تنها عکس العمل احساسی نشان دادیم. مثلا بعد از این که شرکت ساختمانی جلوی ما ایستاد و برای پروژه مشکل ایجاد کرد، ما هم شروع کردیم به مقابله و تبلیغ منفی علیه آنان. این مسئله اینقدر ما را درگیر کرده بود که نزدیک بود از هدف اصلی جا بمانیم. به جای هدف اصلی، فقط وارد دعوایی بیپایان با شرکت ساختمانی شده بودیم. اما بعضی از افراد گروه و دوستانی که کار ما را پیگیری میکردند، چارهای اندیشیدند؛ چاره ای که استراتژی فعالیتهای ما را تغییر داد. ما میدانستیم که کمک لازم داریم، کمک افرادی که تجربهشان در این زمینه بیشتر از ماست؛ بنابراین به حرف این افراد گوش دادیم. حرف آنان این بود: «پایداری و باز هم پایداری در ترویج پیام پروژه و همراه کردن گروهها و سازمانهای سیاستگذار با اهداف پروژه». ما هم به حرفشان اعتماد کردیم. سعی کردیم صبوری کنیم. اعضای شرکت ساختمانی، ما را تحقیر کردند اما ما با ثبات و پایداری سر حرفمان ماندیم. با مسئولان و تصمیمگیرندهگان بیشتری جلسه گذاشتیم و آنان را از آمار و ارقام تکاندهنده و وضعیت ساختمانهای ناامن منطقه آگاه کردیم. اعضای شرکت ساختمانی علیه ما بددهنی کرند؛ اما ما باز هم به پایداری خودمان برای آگاهسازی و همراه کردن سازمانهای تاثیرگذار ادامه دادیم؛ اگرچه خیلی از مشکلاتمان حل شده است اما هنوز نیز با بالا و پایینهای زیادی درگیر هستیم…».
نتیجه
در پایان داستان، لازم است توضیح دهید که چرا این داستان را برای مخاطب بیان کردید و انگیزهتان از به اشتراک گذاشتن داستان با آنها چه بوده و از آنان چه انتظاری دارید. در عین حال باید چیزی که از داستان آموختید را با آنان به اشتراک بگذارید. به قول معروف، نتیجه اخلاقی این داستان برای شما چه بوده است؟
ترویجگران معمولاْ از داستانگویی برای کسب حمایت مخاطبینشان از پروژه ترویجی خود استفاده میکنند. مخاطب چه عام باشد و یا خاص (مثل ذینفعان پروژه) باید در پایان داستان نسبت به نقش و سطح مشارکتی که از وی انتظار دارید، آگاه باشد.
نرگس داستان خود را اینگونه خلاصه میکند: «وقتی متوجه اشتباه خود شدیم تصمیم گرفتیم به دنبال افراد با تجربه در این کار بگردیم. به همه سپردیم و تحقیق کردیم تا شما را پیدا کردیم. تجربه شما در زمینه مشابه بینظیر است. شما مهارت، دانش و تجربهای دارید که ما نداریم. اگر هدف ما برای شما هم حائز اهمیت است، بیایید دست در دست هم دهیم تا با هم مشکلات را از سر راه برداریم و موفق شویم».
نکتهها: نکات زیر را دنبال کنید تا داستانگوی بهتری باشید:
گوش دهید: بهترین داستانگویان در عین حال بهترین شنوندگان هستند. مهارت شنیدن خود را تقویت کنید.
تمرین کنید: داستان خود را قبل از این که برای مخاطبین خود بگویید، چند بار تمرین کنید. حتی اگر مجبور باشید داستان را تنها به خودتان بگویید. حداقل یک بار، در برابر آیینه و یا یک دوربین ویدیویی تمرین کنید. تمرین، مهارت داستانگویی شما را تقویت میکند.
خلق یک تجربه: وقتی داستانی میگویید، سعی کنید برای شنوندگانتان یک تجربه خلق کنید. از حسهای ششگانه و زبان بدن نیز استفاده کنید.
تهیه و تدوین: مدرسه پرتو