فشارهای روانی و عاطفی که در هنگام اعتراضات و بحرانهای اجتماعی-سیاسی به افراد جامعه وارد میشود انکارناپذیر است. در جوامع غیر دموکراتیک اعتراضات اجتماعی عمدتا با اعمال خشونتهایی چون سرکوب معترضان، بازداشتهای متعدد، خشونتهای جسمی و روانی، شکنجه و تهدید، کشتار افراد بیگناه، جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات، و تلاش برای کنترل شدید رفتار و افکار شهروندان توسط افراد در قدرت پاسخ داده میشود. در این جوامع، عوامل آسیبزای سلامت روان چندبعدی و درهم تنیده بوده و علایم و مشکلات روانشناختی و هیجانیای که ایجاد میشوند نیز از مشکلات تک علامتی تا ترکیبی از مشکلات و اختلالات سلامت روان را شامل میشوند. این علایم میتوانند تأثیر منفی بر عملکرد روزانه افراد جامعه داشته باشند و در صورت عدم رسیدگی به موقع قابلیت تبدیل شدن به اختلالات روانی مزمن را دارند. در این مطلب سعی شده تا به برخی از اختلالات روانی شایع در هنگام بحرانهای اجتماعی-سیاسی، عوامل تاثیرگذار بر سلامت روان افراد، و راهکارهای توانمندسازی روانی در چنین دورانی پرداخته شود.
در سطح فردی شایع ترین اختلالات روانیای که به دنبال بحرانهای اجتماعی-سیاسی و خشونتهای سازماندهی شده (مانند آنچه که درهفتههای گذشته در ایران اتفاق افتاده است) مشاهده میگردد شامل: اختلال استرس حاد، اختلال استرس پس از سانحه، تروما و آسیب روانی پیچیده، افسردگی، اختلالات شبه جسمی، اختلالات اضطرابی، مشکلات بروز خشم و پرخاشگری، اختلالات خواب، و سوء مصرف مواد و الکل است. در سطح هیجانی شناختی، تهدید جان و کرامت انسانی، احساس ناامنی و ترس از دست دادن کنترل بر خود، بی اعتمادی و پیشبینی ناپذیری آینده، و انزوا که به دنبال تجربه مستقیم و غیرمستقیم (شاهد بودن) چنین تروماهایی ایجاد میشود تاثیرات منفی بسیاری بر روان افراد جامعه نه فقط در کوتاه مدت که در بسیاری از موارد در بلند مدت و بین نسلها بههمراه دارد.
در سطح خانوادگی و اجتماعی، بدنبال ناآرامیهای اجتماعی-سیاسی و اعمال خشونتها، بافت جامعه و واحدهای کوچکتر آن که خانواده است دستخوش تغییرات منفی چشمگیری مثل بیکاری، فقر، بیخانمانی، از بین رفتن انسجام خانوادگی، فامیلی و اجتماع محلی (که خود منابع اساسی حمایتی برای بازسازی روانی به دنبال فشارهای جدی روانی هستند) میشود. بسته به گستره و مدت زمان ناآرامیها و وسعت خشونتها، بازماندگان این آسیبها در وضعیت خانوادگی و ساختار اقتصادی ضعیف یا فاقد منابع حمایتی قرار میگیرند. این فقدان باعث میشود تا پیامدهای اصلی این آسیبهای روانی بهطور مستقیم در محیط خانواده احساس و تجربه شود. همچنین رویدادهای آسیبزا و خشم ناشی از آن میتواند به شکل خشونت خانگی و پرخاشگری در روابط بین فردی (خشم ناشی از تروما) بروز پیدا کند و یا تبدیل به سکوتهای ناشی از تروما و رفتارهای غیرکلامی مثل بیماریهای شبه جسمانی، انزوا گزینی و افسردگی شود.
در ناآرامیهای سیاسی-اجتماعی کنونی که این خشونتها نه تنها علیه بزرگسالان بلکه بر کودکان و نوجوانان نیز اعمال میشود دو الگوی حاد و مزمن خشونت، بهطور مستقیم و غیر مستقیم، سلامت روان کودکان و نوجوانان را در معرض تهدید قرار میدهد. الگوی حاد شامل خشونت مستقیم فیزیکی، روانی، و جنسی است که کودکان و نوجوانان در خیابان، مدرسه، و همچنین در فضای مجازی تجربه میکنند. در الگوی مزمن، خشونت میتواند از جامعه به خانواده و در خانواده از والدین به فرزندان و از فرزندان بزرگتر به فرزندان ضعیفتر منتقل شود که پیامدهای روانی ناشی از آن در کودکان که آسیبپذیری بیشتری دارند آشکارتر خواهد بود و در صورت عدم امکان بازسازی منابع حمایتی و مداخلههای به موقع، الگوهای بیمارگونهای ایجاد میکند که نسل به نسل منتقل شده و ترومای بین نسلی را شکل میدهد.
نظریه تقاطع یا درهمتنیدگی Intersectionality و سلامت روان در دوران ناآرامیهای اجتماعی-سیاسی
میزان آسیبپذیری افراد از وقایع آسیبزای اجتماعی-سیاسی فقط تابع سابقه سلامت جسمی و روانی فرد نیست و تا حد زیادی تابعی از میزان آسیبپذیری قبلی، وسعت و نزدیکی فرد با خشونتها، میزان تاثیرگذاری وقایع در زندگی فرد و یا کسانی که فرد با آنها تماس نزدیک دارد، و وضعیت منابع حمایتی و رسیدگی بهموقع به مسایل روانی-اجتماعی افراد است. تلاقی این عوامل با عواملی چون جنسیت و گرایش جنسی، پیشینه قومی، مذهبی و زبانی، طبقه اقتصادی، اجتماعی، تحصیلی، موقعیت جغرافیایی، نقش و جایگاه اجتماعی و سیاسی و امثالهم به طور مستقیم بر میزان آسیبپذیری افراد تاثیر میگذارند.
در اعتراضات اخیر کنشگران، کارگران، معلمان، افراد از طبقات اقتصادی زیر متوسط، زنان و دختران، بویژه زنان سرپرست خانوار با عوامل خطرساز بیشتری مواجه بودهاند. این گروهها شاهد اعمال خشونت و تهدید عوامل حکومتی به خود، همکاران، دانشآموزان و سایر افرادی که وابستگی عاطفی، فکری، اجتماعی و اقتصادی به آنها دارند، هستند. همچنین در معرض از دست دادن شغل و منابع مالی به دلیل سرکوب و قطع دسترسی به اینترنت آزاد و تنشهای عقیدتی و بینگروهی در محیط کار و خانواده هستند.
گرچه بازماندگان ناشی از خشونتها در خیلی از زمینهها میتوانند تابآوری بالایی از خود نشان دهند و در شرایط بحرانی مهارتهای حفظ بقاء در آنها شکل بگیرد و با انگیزه بالاتری در فعالیتهای گروهی، اجتماعی، سیاسی، هنری شرکت کنند، اما مشکلات جدیای نیز چون احساس عدم امنیت و در نتیجه آن عدم اعتماد اجتماعی، خشم از بی عدالتیها، ناامیدی نسبت به آینده، احساس از دست دادن کنترل بر روی زندگی خود و خانواده، عدم پیشبینیپذیری آینده، و خستگی مفرط در این گروهها به کرات گزارش میشود. خطر خستگی مفرط یا همان فرسودگی شغلی در کنار مشکلات استرس حاد و استرس پس از سانحه بویژه در میان کنشگران و سایر افرادیکه در چنین شرایطی برای مقابله با فشارهای عاطفی و روانشناختی معمولا به کار بیشتری روی میآورند به طور قابل توجهی دیده شده است.
راهکارها برای ارتقاء تابآوری روانی و محافظت از سلامت روان
تابآوری به معنای رشد مثبت، انطباق پذیری و رسیدن به سطح تعادل علیرغم مواجهه با رویدادهای آسیبزای جسمانی، روانی، و اجتماعی است. در نتیجه، تابآوری با اینکه فرد تنها از این آسیبها و ناملایمات زندگی جان به در ببرد متفاوت است. در تابآوری، نه تنها فرد از آسیبهای نامبرده جان به در میبرد بلکه از رشد و سلامت روانی و اجتماعیاش نیز عقب نمیماند. پس ویژگی مهم تابآوری این است که در آن هم آسیب وجود دارد و هم رشد؛ و بهعبارتی تابآوری محصولی است از تعامل عوامل خطرساز (ایجاد کننده آسیب) و عوامل حفاظت کننده (که علیرغم آسیب به رشد فرد کمک میکنند).
از آنجا که کاهش، کنترل، و حذف عوامل خطرساز که در هنگام ناآرامیهای اجتماعی-سیاسی و خشونتها وجود دارند سخت و گاهی در کوتاه مدت ناممکن است، میتوان با تمرکز بر ارتقاء عوامل محافظت کننده به تابآوری افراد کمک کرد.
در سطح فردی، روشهای مراقبت از خود اهمیت ویژهای در تابآوری افراد در مقابل عوامل آسیبزا دارند. خواب کافی، تغذیه سالم، تمرینهای مراقبه و استراحت ذهن و بدن، ورزش، مطالعه آزاد که به ذهن فرصت فاصله گرفتن از اخبار و اطلاعات استرسآور را بدهد، مرزبندی و تعادل بین کار، کنشگری، و تفریح، اشتغال به فعالیتهای هنری و بازی از جمله روشهای محافظتکننده فردی در برابر آسیبهای روانی هستند که گاه اهمیت بالای آنها نادیده گرفته میشود.
در سطح بینفردی، وجود روابط حمایتکننده و باثبات با اعضای خانواده، دوستان، و گروه همتایان از عوامل محافظتکنندهای است که تاثیر آن در مقاوم کردن افراد در مقابل آسیبهای روانی به کرات در پژوهشها اثبات شده. پیدا کردن افرادی در حلقه نزدیکان که بتوان بهعنوان متحد و حامی عاطفی و روانی روی آنها حساب کرد و به اشتراک گذاشتن افکار، احساسات، چالشها، امیدها و ترسها با این افراد نقش بسیار مهمی در تابآوری روانی دارد.
در سطح اجتماعی، شناسایی خانوادههای در معرض آسیب، فراهم کردن منابع مالی، شغلی و مکانی، فقرزدایی از خانوادها، فراهم کردن امکانات درمانی برای افراد با سابقه بیماریهای روانی و اعتیاد در خانوادهها، آموزش سلامت و حفاظت از جان به کودکان و نوجوانان، حمایت مالی، آموزشی، و درمانی از کنشگران، معلمان، و مددکاران اجتماعی که مهمترین نقش را در کاهش موثر آسیبهای اجتماعی دارند، و همچنین شناسایی درمانگران سلامت روان قابل اعتماد و مستقل، حمایت و آموزش این افراد برای ارایه درمانهای گروهی و مداخلات روانی زودهنگام بویژه در کودکان و نوجوانان از جمله راهکارهای پیشنهادی برای ارتقاء تابآوری در دوره ناآرامیهای اجتماعی-سیاسی و عوامل خطرساز خاص این دوران است.
از آنجا که آسیبهای روانی به دنبال مشکلات و عوامل آسیبزا در تمامی سطوح -فردی، خانوادگی و اجتماعی- ایجاد میشود، قطع چرخه آسیبهای روانی پیچیده که به دنبال ناآرامیهای اجتماعی-سیاسی و خشونتها در ایران شاهد آن هستیم نیازمند مداخله نظاممند و همهجانبه متخصصین، نهادها و سازمانهای مرتبط در تمامی این سطوح است.
تهیه و تدوین: مدرسه پرتو