خلاصهای از پروژه
«تمکینه» در عربی مراکشی به معنی توانمندسازی است و همین توانمندسازی، استراتژی کلیدی این پروژه برای توانا ساختن زنان و دختران برای مقابله با خشونت علیه زنان بود. این پروژه با بهکارگیری رویکردی همهجانبه و چندبخشی، توانست مشارکت ۱۳ نهاد ملی و بالغ بر ۵۰ سازمان غیردولتی را جلب کند. هدف این پروژه پیشگیری از هر گونه خشونت علیه زنان و حمایت از زنان و دختران از طریق توجه به ارتباط بین فقر و آسیبپذیری بود.
این پروژه برای قربانیان خشونت، دسترسی به منابع قانونی بهعلاوه حمایت روانی، اجتماعی و اقتصادی را فراهم ساخته است. از سال ۲۰۰۸ میلادی، ۴۶۵۱ زن از حمایتهای این پروژه بهره بردهاند. مراکز حمایت از زنان از جمله تعداد مراکز مشاوره از ۳۸ مرکز در سال ۲۰۰۸ به ۵۲ مرکز در سال ۲۰۱۰ گسترش یافتهاند. یک نمونه از چنین مراکزی مرکز «بثا» است؛ مکانی چند کاربردی برای حمایت از زنانی که قربانی خشونت بودهاند. این مرکز فضای امنی برای این زنان و فرزندانشان شده و به آنها کمک میکند تا مهارتهای زندگی مانند آشپزی، شیرینیپزی، هنر جواهرسازی و غیره را یاد بگیرند. این مرکز توسط سازمان «برنامه ابتکاری برای حمایت از حقوق زنان» اداره شده و ماموریتش فراتر از ارائه دسترسی به خدمات حمایتی کوتاه مدت بوده است و با راهاندازی مرکز بثا از تامین حمایت پایدار از زنان و فرزندانشان اطمینان حاصل کرده و سعی میکند تا با ترویج تساوی جنسیتی از طریق آموزش و برنامههای ترویجی و آگاهسازی از وقوع دوباره خشونت جلوگیری کند. علاوه بر آن، سعی در فراهمسازی و بهبود دسترسی به خدمات با کیفیت برای توانمندسازی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زنان و دختران داشته است.
پیشزمینه و شرایط
«تمکینه» با هدف مقابله با خشونت علیه زنان و تسهیل فعالیت زنان وتوانمندسازی آنان در مراکش به وجود آمد. پیشرفت در زمینه توجه به حقوق زنان، به دلیل عدم وجود مکانیزمهای حمایتی و توجه نهادینه به زنان و دختران مورد آزار قرار گرفته، عدم وجود قوانین و مقررات برای مداخله جهت مقابله با خشونت علیه زنان و وجود هنجارهای فرهنگی و اجتماعی که برتری مردان به زنان را ترویج داده و به خشونت علیه زنان مشروعیت میبخشند صورت نگرفته بود.
در شهر فاس، هنگامی که مرکز بثا ساخته شد، از هر ۱۰ زن ازدواج کرده، هفت زن قربانی خشونت خانگی بودند. به طور کلی، ۶۶/۴ درصد از زنان کل منطقه قربانی خشونت روانی، ۴۹/۵ درصد قربانی خشونت فیزیکی و ۲۶/۷ درصد قربانی خشونت جنسی بودند. عدم وجود ساختارهای دولتی برای حمایت و توانمندسازی این زنان بحران زده، شرایط را بغرنجتر کرده بود. مراکز موجود نیز از عدم وجود یک چشمانداز نهادینه مشخص برای نقش این گونه سازمانها در توانمندسازی زنان رنج میبردند. تلاشهای این سازمانها نیز برای حمایت از زنان به مشکل برمیخورد، چرا که قانون ۱۴/۰۵ مراکش که درباره بازگشایی و گسترش مراکز حمایتی اجتماعی بود، تنها شامل کودکان رها شده و بیسرپرست، زنانی که توسط خانواده رها شده و تنها گذاشته شده و یا طرد شده بودند، افراد مسنی که هیچگونه حمایتی از کسی ندارند و افراد دارای معلولیت میشد. در نتیجه، مراکزی که از زنان قربانی خشونت حمایت میکردند شامل این قانون نمیشدند. این سردرگمی قانونی به نامشخص بودن ماموریت سازمانی این گونه مراکز منجر شده بود. سازمان « برنامه ابتکاری برای حمایت از حقوق زنان» و همکارانش باید ماموریت مرکز بثا را به نوعی تعریف میکردند که هم بتوانند از دسترسی زنان قربانی خشونت و کودکانشان به خدمات با کیفیت اطمینان حاصل کنند و هم در عین حال قانون مراکش را رعایت نمایند.
استراتژی
برای موفقیت، این پروژه باید شرکای زیادی از بخشها و نهادهای مختلف در مراکش جمع میکرد و جمعآوری حمایت در این سطح و با این گستره نیازمند یک نوع ساختار حکمرانی بود که هم همکاری خلاقانه را تسهیل میکرد و هم از اجرایی بودن پروژه اطمینان حاصل مینمود. برای این که بتوانند پاسخگوی نیازهای زنان قربانی خشونت به ویژه در ناحیه فاس باشند، سازمان « برنامه ابتکاری برای حمایت از حقوق زنان» در مشارکت با شرکای دولتی و سازمانهای متصل به سازمان ملل شروع به تاسیس یک مرکز چندکاره کردند؛ مرکزی که بتواند حمایت فوری (روانی، بالینی و پناهگاهی) از قربانیان خشنونت علیه زنان در هنگام بحران را تامین کند و همچنین یک سری خدمات ارائه دهد که از بهبود و توانمندسازی درازمدت حمایت کند. ایده بنیادی این نوع خدمات در این مرکز این بود که تغییر از طریق توانمندسازی اتفاق بیافتد.
طراحی یک استراتژی مشترک که بر اساس هدف کلی پروژه به وجود آمده بود به تدارک خدمات چندبخشی برای ارائه حمایت مداوم به زنان تحقق بخشید. این مجموعه خدمات ارائه شده (از جمله پذیرش، حمایت، پناهگاه، آموزش و کمک به ادغام در محل کار) زنجیرهای از خدمات را شامل میشد که بدون وقفه ارائه شده و حمایت مداوم را تضمین میکرد.
زنجیره خدمات ارائه شده به زنان قربانی خشونت برای آنها شرایطی را فراهم نمود که بتوانند از شرایط بحرانی خلاص شوند، مهارتهای کاربردی بیاموزند و به توانمندی فردی برسند. این مرکز، خدماتی جامع مانند آموزشهای کاری و ادغام در فضای کار ارائه میداد که فرای یک پذیرش و حمایت ساده بود. این گونه خدمات به زنان کمک کرد تا خود به عاملان اقتصادی مستقل تبدیل شوند. توانمندسازی نه تنها هدف، بلکه وسیله حمایت از این زنان در مقابل تکرار دوباره خشونت نیز بود. مشارکت ایجاد شده بین سازمانهای دولتی و غیردولتی و سازمان ملل، حمایت از زنان در طول این روند توانمندسازی را ممکن ساخت، چرا که هریک از این شرکا ظرفیت و تخصص خود را برای کمک به این زنجیره خدمات در اختیار پروژه قرار دادند.
به علاوه، مدیریت مرکز بر تقویت مداوم ظرفیتهای کارکنان خود از طریق آموزش نیز تکیه کرده و توسط فعالیتهای تحقیقگرا اداره و هدایت میشد. هدف این نوع فعالیتها ارائه یک تشخیص به روز شده از شرایط و مساله خشونت علیه زنان بود. به این ترتیب، استراتژی تبیین شده در شراکت دولت و دیگر سازمانها نیز تا حد ممکن مرتبط به شرایط و مشکلات بهرهمندان میشد.
نتایج و دستاوردهای حاصل
در سال ۲۰۰۹، مرکز بثا به بیش از هزار زن پناه داده و خدمات حمایتی ارائه کرده بود و در سال ۲۰۱۰ این رقم تقریبا دو برابر شده بود، چرا که مرکز بیش از ۱۹۰۰ زن را تحت پوشش گرفته بود. این مرکز و زنجیره خدماتش توانستند با موفقیت درباره حقوق زنان و خشونت علیه زنان و دختران آگاهسازی کنند. برنامههای رادیو نقش مهمی در موفقیت در این بخش از پروژه بازی کردند. به علاوه، با کمک یونسکو وسایل مختلفی برای ایجاد ارتباط با مخاطبین مانند پوستر، پمفلت و فلایر آماده و پخش شد. کارکنان مرکز نیز تحت آموزش قرار گرفتند تا مهارتهای ارتباطیشان تقویت شود.
در این راستا، همکاری با سازمانهای دولتی مانند وزارت زنان و خانواده و توسعه اجتماعی تحکیم شد و در نتیجه افزایش توجه به مرکز، همکاری با فعالان کلیدی محلی مانند پلیس و دیگر نیروهای محلی نیز تسهیل و تقویت شد. این همکاریها کلید پایداری دستاوردهای این پروژه شد.
چالشها:
- در ابتدای کار، پروژه با چالشهای مختلفی برای جلب همکاری سازمانهای دولتی و غیردولتی مواجه شد، چرا که جلب همکاری نهادها و جلب تعهد آنها به پروژه دشواریهای خود را داشت. یک چالش قابل توجه در این راه، رساندن تصویری واضح از ماموریت مرکز به سازمانهای شریک بود. در نهایت، با امضای توافقنامه همکاری از مشارکت سازمانهای مختلف اطمینان حاصل شد.
- طراحی ابتدایی پروژه، توسعه مهارتهای ملی یک اولویت استراتژیک برای پایداری فعالیتهای پروژه و سرمایهگذاری بر تجربههای به دست آمده شامل نمیشد. پروژه محدود به اجرای فعالیتهایش بود و قراری برای در نظر گرفتن ملزومات توسعه نهادهای ملی درگیر در پروژه نبود.
- روند سنگین و پیچیدگیهای عملیاتی کردن پروژه و ابزارهای نظارتی آن، به اشتراک گذاشتن پروژه با دیگر شرکا را مشکل کرده و تکثیر پروژههای مشابه آن را دشوار ساخته بود.
- در طول اجرای پروژه، هیچ تلاشی برای امکان انتقال شرایط عملیاتی، پروسههای اجرایی و ابزار لازم که توسط تکمینه توسعه یافته بود به دیگر سازمانهای ملی انجام نشد.
- از فنآوریهای جدید ارتباطاتی برای بهینهسازی و پخش تجربه تمکینه استفاده نشد. به اشتراک گذاشتن تجربههای موفق خود یک چالش بود. ساخت یک بستر آنلاین برای مدیریت دانش در سطح ملی میتوانست به پخش این تجربه موفق و تکثیر تجربههای مشابه کمک کند.
- عدم وجود یک برنامه ارزشیابی دقیق نیز چالشی دیگر بود. سیستم به گونهای طراحی شده بود که تاکید بر سنجش نتایج در سطح عملیاتی داشت تا در سطح اجتماعی و تاثیرش بر زندگی انسان. این پروژه تاثیر بسزایی بر زندگی بهرهمندان داشت که متاسفانه به دلیل عدم وجود ابزارهای نظارتی و شاخصهای اندازهگیری دستاوردهای انسانی نتوانست به طور دقیق اندازهگیری شود.
درسهای آموخته شده از پروژه:
- همکاری و ایجاد شراکت با نهادهای ملی مراکش در موفقیت استراتژی پروژه برای پر کردن خلا نهادینه و قانونی برای حمایت از زنان قربانی خشونت تاثیر کلیدی داشت. این شراکت قراردادی در نهایت به فعالیتهای پروژه مشروعیت بخشید، اجرای خدمات مراکز را نیز تسهیل، و حمایت نهادهای دولتی را از پروژه به ویژه از لحاظ مالی تضمین کرد.
- اهمیت حقوق بنیادی زنان: نگاه به قربانیان خشونت به عنوان فردی مستقل، جلوگیری از قربانی واقع شدن دوباره آنها و پذیرفتن ایشان به عنوان عامل اصلی روند توانمندسازی خود.
- اهمیت پیادهسازی سیاست محرمانه نگه داشتن اطلاعات در هرگونه ساختار و سازمانی که با زنان قربانی خشونت کار میکند.
- اهمیت ایجاد روابط قوی با بخش دولتی (عمومی) به ویژه با آن بخشهایی که در آموزشها و ادغام شغلی و حرفهای تخصص دارند. اهمیت مشارکت و هماهنگی با فعالان مختلف بخش عمومی که در راستای زنجیره خدمات پروژه فعالیت دارند، از پذیرش گرفته تا اشتغال و ادغام شغلی.
- به کارگیری یک روش مشارکتی و مشورت با همه بازیگران درگیر در پروژه در ابتدای کار به پایدارسازی نتایج پروژه کمک کرد.
- اگر پروژه نقاط مختلفی را پوشش میدهد، بدنه حکمرانی آن نباید در یک مکان متمرکز باشد. تمرکززدایی در چنین شرایطی به همه بازیگران و تصمیمگیران محلی فرصت ابراز نظر میدهد و از یکسانسازی پاسخ به نیازهای مختلف جلوگیری میکند.
پایداری و امکان تکرار پروژههای مشابه
در قردادی که بین « برنامه ابتکاری برای حمایت از حقوق زنان» و یک سازمان دولتی بسته شده، دولت متضمن شد که به مدت پنج سال از پروژه حمایت کند. پایداری کارهای پروژه نیز از طریق استفاده از ابزار و کتابچههای راهنمایی که ساخته شده بود به نوعی تضمین میشد. به عنوان مثال، میتوان به کتابچه راهنمای روندها و برنامه ارتباطاتی اشاره کرد.
پس از اتمام پروژه، شش سازمان درگیر در پروژه از صندوق سازمان ملل برای پایاندهی به خشونت علیه زنان درخواست کردند تا برخی از ساختارهای ارتباطی تکمینه نگه داشته شود. به علاوه، این پروژه میتواند در جاهای دیگر تکرار شود، مادامی که با شرایط بومی و نهادهای محلی تطبیق پیدا کند. مرکز بثا مدل بسیار خوبی است برای اقتباس در شرایط جدید و متفاوت. برای این که این مشابه این تجربه تکرار شود و موفق باشد شکلگیری شراکت با بخش عمومی و جامعه مدنی لازم است تا بشود از امکان ادغام و جذب زنان در نیروی کار اطمینان حاصل کرد.